آوا جانآوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

ني ني زيباي ما

واکسن یکسال و نیمگی

دیروز دوشنبه 10آذر 93 من و آوا کوچولو به اتفاق خاله سارا به مرکز بهداشتی برای تزریق واکسن رفتیم ما زود رفته بودیم 45 دقیقه ای گذشت تا مسئول مرکز آمد شما در این مدت کمی بازی کردی و من چند تا عکس از شما انداختم . مسئول مرکز تا وارد شد من به ایشان گفتم شما می ترسی روپوش سفید نپوشد . قد و وزن شما راگرفت بعد رفتیم داخل اتاق و شما را آماده کردم برای واکسن . قد: 83 وزن : 11/100 دورسر: 47/5 بعد به خانه مادربزرگ رفتیم شما از بغل من پایین نمی آمدی بعد به خانه رفتیم شما خوابیدی بابایی که از سرکار برگشت با صدای زنگ از خواب پریدی و شروع به گریه نمودی حوله گرم برایت گذاشتم ولی بمیرم درد داشتی مجبور شدم زنگ بزنم به آبجی فاطمه که بیاد به خانه...
11 آذر 1393

یکسال و نیمگی

یکسال و نیمه شدی ماه من امروز هشت آذر  یکسال و نیمه شدی و در واقع یکسال و نیم بعلاوه نه ماهه که من و بابا جونی از وجود نازنین تو در دنیای خودمون سرمستیم و خدا رو برای این هدیه گرانبها بی اندازه شاکر عزیز دلم خیلی بزرگ ، عاقل ، فهیم ، مهربون و و و ... شدی. از مدتها قبل تقریبا بیشتر حرفهایی رو که بهت میگیم رو می فهمی و تازه خیلی وقتها به مامانی کمک می کنی. يکسال و نیمگی . 18 ماهگی . چه زود رسید . چشم بهم زدنی 18 سالگی میاد و یه دختر بزرگ شدی . جوجه کوچولوی شیرین زبون و خوش ادای من امروز یکسال و نیمه شدی .  فدای اون ماما گفتنت بشم که تا از خواب بیدار میشی میگی مامي حتی وقتی که نصفه ش...
8 آذر 1393

سوراخ کردن گوش

روز سه شنبه 27 آبان 93 مصادف با یک و سال و پنج ماه و نوزده روزگی، آوا کوچولو در مطب دکتر سوسن رمضانیان به همراه من و خاله سارا گوشهای زیبایش را سوراخ نمود .
8 آذر 1393
1